اخیرا فیلم مستند «حرف بزن ترکمن» که تنها چهارماه پس از پیروزی انقلاب درترکمنصحرا ساختم در «یوتیوب» گذاشته شده است.
کسی که با نام کاربریِ «چپگرد» فیلم را در یوتیوب آپلودکرده درتوضیح کوتاهی درمورد فیلم نوشته: [فیلم «حرف بزن ترکمن» درسال 1358 و درفاصلهی جنگ اول و دوم گنبد به کارگردانی «رضا علامهزاده» و همراهی «کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن» ساخته شده است ویکی از با ارزشترین اسناد تصویری بازمانده از شوراهای ترکمن صحرا محسوب میشود. این فیلم برای اولین بار چند سال پیش توسط سازمان فدائیان (اقلیت) در دسترس عموم قرار گرفت.]
جالب این که برخلاف این اطلاعات درست، در تیتراژ خودِ فیلم، هم اسم مرا که سازندهاش هستم در آوردهاند وهم در تیتری که به فیلم افزوده شده نوشتهاند: «تهیه شده توسط کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن»، یعنی این فیلم را آن کانون تهیه کرده است. واز این هردو مهمتر این که مدت فیلم که نزدیک به یکساعت بوده را به حدود نیمساعت تقلیل دادهاند بیآنکه تماشاگر اصلا متوجه آن شود، چرا که سر و ته فیلم سر جایشان هستند و فقط صحنههائی به سلیقهی «رفقای اقلیت!» از اینجا و آنجای فیلم حذف شده است!
من درتیتراژ اصلی فیلم بهدلائل امنیتی و بهخواست خود همکارانم نامی از فیلمبردار و صدابردار و تدوینگر و سایر عوامل فنی فیلم نیاورده بودم و فقط نوشته بودم «گزارشی از رضا علامهزاده». هنوز هم نمیتوانم نامشان را ببرم چون همچنان درایران مشغول کارند. اما درمورد تهیه فیلم که به «کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن» نسبت داده شده باید بگویم این فقط نوعی «مصادره»ی اموال دیگران است که «چپ» و «راست» درآن، مثل سانسورگری، ید طولائی دارند!
فیلم، هیچ تهیهکننده به مفهوم حرفهای نداشت. کار تدارکاتی تهیهکنندگی به عهدهی یکی از دوستان که کار صدا بردار ی را هم به عهده داشت و خود من بود، و بودجهای – حتی محدود- هم در اختیار نداشتیم. فیلم خام را فیلمبردار و صدابردار از تلویزیون و استودیوهائی که با آن سروکار داشتند گرفته بودند چرا که کار تولید فیلم در ماههای اول پس از انقلاب کاملا خوابیده بود وتهیه فیلم خام کار پرخرجی نبود (این فیلم با نگاتیو 16 میلیمتری فیلمبرداری شده است).
یکی از آشنایانی که مثل خود من از «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» هواداری میکرد جیپ آهوی بیابانی در اختیارم گذاشت وبا رابطه نزدیکی که در دوران زندانی بودنم با همبندانی که حالا مسئولیتهائی در «ستاد خلق ترکمن» درگنبدکاووس و بندرترکمن داشتند توانستم راهم را به روستاهای ترکمن صحرا باز کنم. از همه مهمتر و تعیینکنندهتر آشنا شدنم بود با جوانی که هنوز که هنوز است داغش بر دلم سرد نشده: شیرمحمد درخشنده «توماج».
توماج در تمام طول دوران فیلمبرداری همراه و همسفر ما بود. او با همه جوانی چنان مورد احترام ترکمنها بود که هیچ خواست او را بیپاسخ نمیگذاشتند. مترجم ما با روستائیانی که فارسی بلد نبودند هم توماج بود. توماج حتی در یکی از صحنههای مهمی که درنسخهی یوتیوب حذف شده بهعنوان مصاحبهگر ما ظاهر شده بود. چرا این صحنه نسبتا بلند از فیلم درآمده پرسشی است که پاسخش برایم روشن نیست. شاید چون روستائیان ترکمن در این صحنه تاکید کرده بودندکه این جنگ توسط پاسداران به آنان تحمیل شده و «سازمان چریکهای فدائی» در آن نقش نداشته، چیزی نیست که امروزه خوشآیند «رفقای اقلیت» بوده باشد! (خوشخبتانه بخشی از مصاحبه خود من با توماج در این نسخه هست و وجود همین صحنه و دیدن چهرهی جذاب او باعث میشود من از دیدن این فیلم با همهی اشکالاتی که دارم به آن میگیرم راضی باشم.(
تدوین فیلم توسط دوهمکار حرفهایام انجام گرفت اما نه دریک اتاق مونتاژ ثابت. مونتاژ اولیه آن در ساعات غیر اداری در «مدرسه عالی تلویزیون سینما» که خودم مدرّساش بودم انجام گرفت. با آغاز مجدد جنگ در ترکمن صحرا نیاز به جای امنتری برای نگهداری و ادامه مونتاژ پیدا شد. بنابراین فیلمها به اتاق تدوین یک موسسه نیمه دولتی که یکی از همکاران من کلیدش را داشت منتقل شد و نهایتا در یک استودیوی آشنا کار به سرانجام رسید و به این طریق گرچه تدوین آن مخارجی در بر نداشت اما انجام آن بیش از شش ماه به درازا کشید.
درست زمانی که تدوین فیلم بالاخره به پایان رسید خبر فجیع کشته شدن توماج و سه دوست و هم رزم ترکمنش به دست پاسداران، ایران را تکان داد. و همین تکان، بسیار بیش از کیفیت خود فیلم موجب شد که نمایش آن با استقبالی باور نکردنی روبرو شود؛ استقبالی که دو دست آورد بزرگ برای من داشت: آشنائی با «بیژن شاهمرادی» یکی از مسئولین کمیته نمایش فیلم «پیشگام»، که مسئولیت نمایش این فیلم را به عهده گرفته بود و از آن پس تا همین امروز به همکار دائمیام بدل شد، و یکی تامین مالی برای راه انداختن یک دفتر تولید فیلم با نام رسمی «آتلیه فیلم» که چیزی نبود جز همان «کارگاه فیلم ایران» که درآغاز به «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» و سپس به «فدائیان اکثریت»، و آنگاه به جریان موسوم «16 آذری»ها یا «کشتگری»ها وابستگی داشت و تا دستگیری بیژن شاهمرادی وخروج من از ایران همچنان فعال بود.
نه تنها «حرف بزن ترکمن» که هیچ یک از فیلمهای کوتاه و بلندی که من درطول سرپرستیام بر «آتلیه فیلم» ساختهام متعلق به سازمانهائی که نام بردم نبود وآنها در تولید هیچ کدام نقش تهیهکنندگی نداشتند (من در فاصلهی آزادی از زندان تا خروج از وطن، یعنی درطول نزدیک به پنج سال، جدا از فیلم «حرف بزن ترکمن» که مستقلا ساخته شد، یک فیلم برای «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و چهار فیلم برای تلویزیون ساختم که تمام بودجه مربوطه توسط همان نهادها تامین شده بود، و البته خودشان هم آنها را سانسور و توقیف کردند!(
برگردم به حرف اصلی: برداشتن نام من از تیتراژ فیلم «حرف بزن ترکمن» به قدری بیمعناست که مرا به یاد حرف کسی (شاید زندهنام گلشیری) میاندازد که گویا به یکی از سانسورگران جمهوری اسلامی گفته بود اجازه نشر ندادن به کتابی که هفده بار منتشر شده خیلی بیمعناست! حالا برداشتن نام من از فیلمی که صدها بار با نام خودم پخش شده خیلی بیمعناترست. دو دهه پیش مقامات سیمای جمهوری اسلامی مثل «رفقای اقلیت» با دو فیلم دیگر من، «آقای بیمهای» و «نقش» همین برخورد را کردند و فقط به شرط حذف نام من بود که به آنها اجازه پخش دادند!
از حذف نام سازندهی اثر بدتر، حذف صحنههائی از یک فیلم است که به هر دلیلی انجام گرفته باشد شرم آورست. دست به این کار زدن، بدون اطلاع و موافقت خالق اثر، حتی به دلیل هنری و تکنیکی و حرفهای، عملی است بسیار مذموم. بویژه آنکه این تیغِ بیدریغ نزدیک به نیمی از فیلم را از دَماش گذرانده باشد! یکی از صحنههای قابل ملاحظهای که نمیدانم به چه دلیل حذف شده تاریخچه ترکمن صحراست از زبان یکی از ریش سفیدان ترکمن. شاید اگر ذهنم یاری میکرد و حرفها و تصاویر این صحنه را به یاد میآوردم میتوانستم علت حذف آن را حدس بزنم.
با اینهمه دیدن دوباره این فیلم پس از اینهمه سال برایم تلخ/شیرینیهای بسیار بههمراه داشت. یاد آن همه شور و شوق برای دفاع از بیپناهانی که امروزه بیپناهتر از پیش نیز شدهاند. و باز هم یادی از توماج و آن سه ترکمن جوان که در اوج همان شور و عشق به زخمی بر دل ما بدل شدند.
مطلب را با یاد مادر داغدیدهای به پایان میبرم که همین چند روز قبل عزیزانش را تنها گذاشت و به دنبال پسرش، توماج، رفت. یادش گرامی.
پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۱ - ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲
عصر نو
کسی که با نام کاربریِ «چپگرد» فیلم را در یوتیوب آپلودکرده درتوضیح کوتاهی درمورد فیلم نوشته: [فیلم «حرف بزن ترکمن» درسال 1358 و درفاصلهی جنگ اول و دوم گنبد به کارگردانی «رضا علامهزاده» و همراهی «کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن» ساخته شده است ویکی از با ارزشترین اسناد تصویری بازمانده از شوراهای ترکمن صحرا محسوب میشود. این فیلم برای اولین بار چند سال پیش توسط سازمان فدائیان (اقلیت) در دسترس عموم قرار گرفت.]
جالب این که برخلاف این اطلاعات درست، در تیتراژ خودِ فیلم، هم اسم مرا که سازندهاش هستم در آوردهاند وهم در تیتری که به فیلم افزوده شده نوشتهاند: «تهیه شده توسط کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن»، یعنی این فیلم را آن کانون تهیه کرده است. واز این هردو مهمتر این که مدت فیلم که نزدیک به یکساعت بوده را به حدود نیمساعت تقلیل دادهاند بیآنکه تماشاگر اصلا متوجه آن شود، چرا که سر و ته فیلم سر جایشان هستند و فقط صحنههائی به سلیقهی «رفقای اقلیت!» از اینجا و آنجای فیلم حذف شده است!
من درتیتراژ اصلی فیلم بهدلائل امنیتی و بهخواست خود همکارانم نامی از فیلمبردار و صدابردار و تدوینگر و سایر عوامل فنی فیلم نیاورده بودم و فقط نوشته بودم «گزارشی از رضا علامهزاده». هنوز هم نمیتوانم نامشان را ببرم چون همچنان درایران مشغول کارند. اما درمورد تهیه فیلم که به «کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن» نسبت داده شده باید بگویم این فقط نوعی «مصادره»ی اموال دیگران است که «چپ» و «راست» درآن، مثل سانسورگری، ید طولائی دارند!
فیلم، هیچ تهیهکننده به مفهوم حرفهای نداشت. کار تدارکاتی تهیهکنندگی به عهدهی یکی از دوستان که کار صدا بردار ی را هم به عهده داشت و خود من بود، و بودجهای – حتی محدود- هم در اختیار نداشتیم. فیلم خام را فیلمبردار و صدابردار از تلویزیون و استودیوهائی که با آن سروکار داشتند گرفته بودند چرا که کار تولید فیلم در ماههای اول پس از انقلاب کاملا خوابیده بود وتهیه فیلم خام کار پرخرجی نبود (این فیلم با نگاتیو 16 میلیمتری فیلمبرداری شده است).
یکی از آشنایانی که مثل خود من از «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» هواداری میکرد جیپ آهوی بیابانی در اختیارم گذاشت وبا رابطه نزدیکی که در دوران زندانی بودنم با همبندانی که حالا مسئولیتهائی در «ستاد خلق ترکمن» درگنبدکاووس و بندرترکمن داشتند توانستم راهم را به روستاهای ترکمن صحرا باز کنم. از همه مهمتر و تعیینکنندهتر آشنا شدنم بود با جوانی که هنوز که هنوز است داغش بر دلم سرد نشده: شیرمحمد درخشنده «توماج».
توماج در تمام طول دوران فیلمبرداری همراه و همسفر ما بود. او با همه جوانی چنان مورد احترام ترکمنها بود که هیچ خواست او را بیپاسخ نمیگذاشتند. مترجم ما با روستائیانی که فارسی بلد نبودند هم توماج بود. توماج حتی در یکی از صحنههای مهمی که درنسخهی یوتیوب حذف شده بهعنوان مصاحبهگر ما ظاهر شده بود. چرا این صحنه نسبتا بلند از فیلم درآمده پرسشی است که پاسخش برایم روشن نیست. شاید چون روستائیان ترکمن در این صحنه تاکید کرده بودندکه این جنگ توسط پاسداران به آنان تحمیل شده و «سازمان چریکهای فدائی» در آن نقش نداشته، چیزی نیست که امروزه خوشآیند «رفقای اقلیت» بوده باشد! (خوشخبتانه بخشی از مصاحبه خود من با توماج در این نسخه هست و وجود همین صحنه و دیدن چهرهی جذاب او باعث میشود من از دیدن این فیلم با همهی اشکالاتی که دارم به آن میگیرم راضی باشم.(
تدوین فیلم توسط دوهمکار حرفهایام انجام گرفت اما نه دریک اتاق مونتاژ ثابت. مونتاژ اولیه آن در ساعات غیر اداری در «مدرسه عالی تلویزیون سینما» که خودم مدرّساش بودم انجام گرفت. با آغاز مجدد جنگ در ترکمن صحرا نیاز به جای امنتری برای نگهداری و ادامه مونتاژ پیدا شد. بنابراین فیلمها به اتاق تدوین یک موسسه نیمه دولتی که یکی از همکاران من کلیدش را داشت منتقل شد و نهایتا در یک استودیوی آشنا کار به سرانجام رسید و به این طریق گرچه تدوین آن مخارجی در بر نداشت اما انجام آن بیش از شش ماه به درازا کشید.
درست زمانی که تدوین فیلم بالاخره به پایان رسید خبر فجیع کشته شدن توماج و سه دوست و هم رزم ترکمنش به دست پاسداران، ایران را تکان داد. و همین تکان، بسیار بیش از کیفیت خود فیلم موجب شد که نمایش آن با استقبالی باور نکردنی روبرو شود؛ استقبالی که دو دست آورد بزرگ برای من داشت: آشنائی با «بیژن شاهمرادی» یکی از مسئولین کمیته نمایش فیلم «پیشگام»، که مسئولیت نمایش این فیلم را به عهده گرفته بود و از آن پس تا همین امروز به همکار دائمیام بدل شد، و یکی تامین مالی برای راه انداختن یک دفتر تولید فیلم با نام رسمی «آتلیه فیلم» که چیزی نبود جز همان «کارگاه فیلم ایران» که درآغاز به «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» و سپس به «فدائیان اکثریت»، و آنگاه به جریان موسوم «16 آذری»ها یا «کشتگری»ها وابستگی داشت و تا دستگیری بیژن شاهمرادی وخروج من از ایران همچنان فعال بود.
نه تنها «حرف بزن ترکمن» که هیچ یک از فیلمهای کوتاه و بلندی که من درطول سرپرستیام بر «آتلیه فیلم» ساختهام متعلق به سازمانهائی که نام بردم نبود وآنها در تولید هیچ کدام نقش تهیهکنندگی نداشتند (من در فاصلهی آزادی از زندان تا خروج از وطن، یعنی درطول نزدیک به پنج سال، جدا از فیلم «حرف بزن ترکمن» که مستقلا ساخته شد، یک فیلم برای «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و چهار فیلم برای تلویزیون ساختم که تمام بودجه مربوطه توسط همان نهادها تامین شده بود، و البته خودشان هم آنها را سانسور و توقیف کردند!(
برگردم به حرف اصلی: برداشتن نام من از تیتراژ فیلم «حرف بزن ترکمن» به قدری بیمعناست که مرا به یاد حرف کسی (شاید زندهنام گلشیری) میاندازد که گویا به یکی از سانسورگران جمهوری اسلامی گفته بود اجازه نشر ندادن به کتابی که هفده بار منتشر شده خیلی بیمعناست! حالا برداشتن نام من از فیلمی که صدها بار با نام خودم پخش شده خیلی بیمعناترست. دو دهه پیش مقامات سیمای جمهوری اسلامی مثل «رفقای اقلیت» با دو فیلم دیگر من، «آقای بیمهای» و «نقش» همین برخورد را کردند و فقط به شرط حذف نام من بود که به آنها اجازه پخش دادند!
از حذف نام سازندهی اثر بدتر، حذف صحنههائی از یک فیلم است که به هر دلیلی انجام گرفته باشد شرم آورست. دست به این کار زدن، بدون اطلاع و موافقت خالق اثر، حتی به دلیل هنری و تکنیکی و حرفهای، عملی است بسیار مذموم. بویژه آنکه این تیغِ بیدریغ نزدیک به نیمی از فیلم را از دَماش گذرانده باشد! یکی از صحنههای قابل ملاحظهای که نمیدانم به چه دلیل حذف شده تاریخچه ترکمن صحراست از زبان یکی از ریش سفیدان ترکمن. شاید اگر ذهنم یاری میکرد و حرفها و تصاویر این صحنه را به یاد میآوردم میتوانستم علت حذف آن را حدس بزنم.
با اینهمه دیدن دوباره این فیلم پس از اینهمه سال برایم تلخ/شیرینیهای بسیار بههمراه داشت. یاد آن همه شور و شوق برای دفاع از بیپناهانی که امروزه بیپناهتر از پیش نیز شدهاند. و باز هم یادی از توماج و آن سه ترکمن جوان که در اوج همان شور و عشق به زخمی بر دل ما بدل شدند.
مطلب را با یاد مادر داغدیدهای به پایان میبرم که همین چند روز قبل عزیزانش را تنها گذاشت و به دنبال پسرش، توماج، رفت. یادش گرامی.
پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۱ - ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲
عصر نو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر