چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران

چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران
چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران

آبان ۱۵، ۱۳۸۹

تاریخچه سازمان مخفی ایران-چریکهای مسلح فدائی خلق


تاریخچه سازمان مخفی-چریکهای مسلح فدائی خلق

۹چریک فدائی خلق ،به یادبود۹ چریک حماسه سازسیاهکل

سازمان مخفی جوانان مسلح چريکهای فدائی خلق ايران در تاريخ ۱۹ بهمن ۱۳۷۰ با نشست ۹ نفر از رفقای جوان فدائی که همه آنان جزو خانواده‌های اعداميان بين سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ و يا جزو خانواده‌های زندانيان سياسی از طيف‌های مختلف سازمانها و گروههای فدائی بودند، ايجاد و به صورت مخفيانه به ۳۰ خانواده از خانواده‌های شهدای راه فدائی در شهرهای مختلف از طريق يک بيانيه با نام اعلام موجوديت، اطلاع داده شد و از آن تاريخ به صورت کاملاً مخفی به فعاليت خود ادامه می دهد، اما می بايستی توضيح داد که انگيزه و فکر ايجاد چنين سازمانی در اصل به سالهای ۱۳۶۵تا ۱۳۶۷ بر می‌گردد که رفقای جوان فدائی به مانند ميليونها جوان ديگر اجباراً می‌بايستی دوران دو سال خدمت وظيفه عمومی را تحت عنوان سرباز وظيفه به اتمام برسانند.
گرد هم آمدن اين رفقای جوان در يک پايگاه نظامی متعلق به ارتش در منطقه کردستان و بعد از گذشت يکسال از دوران خدمت سربازی در تاريخ ۱۹ بهمن ۱۳۶۶ بعد از اجرای مخفيانه مراسمی به مناسبت سالگرد حماسه سياهکل و بعد از مذاکرات و بحث‌های طولانی به فکر ايجاد و تأسيس سازمانی جوان و نوبنياد از طيف فدائی می افتند که بتوانند هم نسل‌های خود را بار ديگر دور هم جمع کرده و به گرد هم در آورند و از طرفی ديگر بيانگر آن باشد که از سازمانهای موجود در خارج از کشور نيز جدا بوده و يک تشکيلات نوبنياد و مستقلی است که در داخل کشور بوجود آمده و ادامه دهنده راه جنبش پيشتاز فدائی آنهم بدور از هرگونه انشعابات منحرف‌کننده‌ای که بسياری از فرصت طلبان و حقه بازان سياسی در طی اين ۲۵ سال از خود درست کرده و سازمان چريکهای فدائی خلق ايران را به دهها قسمت تکه و پاره نموده و هرکدام نیز ادعای وراثت يکی از قسمتهای جدا شده را می کرد! باشد. به همين دليل با حفظ کامل نام سازمان چريکهای فدائی خلق ايران و با همان آرم و سمبل چريکها و برای اثباط وجودی خود در داخل کشور نام (سازمان مخفی جوانان مسلح ایران )را اضافه و آنگاه بنابر تصميمی که رفقای فدائی در همان تاريخ گرفتند، نام سازمان مخفی جوانان را بين خود انتخاب نمودند . در سازمان مخفی جوانان رفقا از طيفهای مختلفی چون سازمان چريکهای فدائی خلق ايران، اقليت، گروه اشرف دهقان، جنبش خلق ترکمن صحرا و حزب کمونيست ايران حضور داشتند .
از روز تشکيل جلسه تا پايان اتمام دوران خدمت وظيفه عمومی رفقای جوان فدائی جهت مستحکمتر کردن بنياد سازمان مخفی از يک طرف هرکدام از آنان که جهت مرخصی به شهرهای خود مي‌رفتند به نوبه خود سلاح‌های سبک و قا بل حمل مانند کلت کمری، نارنجک دستی، سرنيزه، فشنگ و گلوله و حتی ۲ نفر از رفقا طی ۳ مرحله مرخصی‌رفتن‌های خود با جدا کردن قطعات اسلحه کلاشينکوف و ژ ــ ۳ آنان را از انبار ارتش که جزو سلاحهای تعميراتی يا ضايعاتی به حساب می‌آمد، خارج ودر محل های امنی در شهرشان مخفی نمودند ( تا پايان خدمت رفقا که در سال ۱۳۶۷ انجاميد تعداد ۳ قبضه کلاشينکف، ۲ قبضه ژ ــ ۳، ۵۰۰ فشنگ و گلوله، ۱۵ عدد کلت کمری و ۳۰ نارنجک دستی انهم به صرف آنکه منطقه جنگی بوده واينگونه سلاحها هرگز در آمار مهمات ارتش به حساب نمی‌آمد و هرگز کسی در اين مورد سربازان را مورد بازخواست قرار نميداد، به همراه خود وارد شهرها کردند ) . و از طرفی ديگر حضور آنان به مدت ۲ سال در منطقه جنگی آنان را رزمندگانی شجاع و نترس بار آورده بود که چگونه برزمند، دفاع کنند و چگونه حمله‌های چريکی را انجام دهند و در اين دوران بود که بسياری از آموزش های چريکی ــ نظامی و ورزش‌های رزمی را همراه با آموزشهای سياسی که با نشست‌ها و تشکيل جلسا ت شبانه در داخل سنگرها می‌انجاميد فراگرفته و خود را برای آينده‌ نزديک آماده می کردند، يعنی دوران خدمت سربازی فرصتی کاملا طلائی بودکه شايد بعدها هرگز نصيبشان نمی‌شد به همين دليل از لحظه به لحظه‌ اين دوران نهايت استفاده و بهره را ‌برده و به گذشت زمان ارزشی فراوان قائل می‌شدند .
اين شيوه زندگی و اين وضعيت رفقا تا آن هنگامی ادامه يافت که خمينی خونخوار و ددمنش تاريخی با نوشيدن جام تلخ و زهر صلح به جنگ خانمانسوز پايان داد و رفقای رزمنده فدائی نيز همه با هم با چند ماه اختلاف از همديگر از خدمت نظام وظيفه عمومی ترخيص و سالم به دوران شخصی‌گری خود وارد شدند. ودر این دوران نیزروابطها و ديد و بازديدهای آنان و به ديدار و ملاقات همديگر رفتن و خصوصاً هر ساله در تاريخ ۱۹ بهمن جهت اجرای مراسم سالگرد حماسه سياهکل دور هم جمع شدن و گرد هم‌آمدنشان. همواره وارد بحث‌های سياسی در حول و حوش برنامه‌های آتی سازمان مخفی که بوجود آورده بودند، می‌شد. بحث‌هائی از قبيل تشکيل کميته مرکزی سازمان، تماس با خانواده‌های اعداميان و شهدای فدائی از طيفهای مختلف، شيوه عضو گيری و آغاز به عضوگيری از رفقای جوانی که مشتاق فعاليتهای سياسی و تشکيلاتی بوده و مخصوصاً درمورد افرادی که براستی اعتقادی قلبی و باطنی به اصل نبرد مسلحانه و آغاز جنگی چريکی ـ پارتيزانی به عنوان تنها راه رهائی و تنها راه نابودی حکومت فاشيستی ـ مذهبی ملايان حاکم بر ايران راداشتند، می‌شد . اين شيوه فعاليت مخفی رفقا نیز به مدت سه سال ادامه وتابه انجا رسيد که با ۳۰ خانواده ‌ازاعداميان سياسی و شهدای فدائی و ۶۰ عضو مورد اعتماد و فعال که همگی از رفقای جوان فدائی بودند، تماس و ارتباط برقرار شد و با اين جمع بندی تشکيلاتی در ۱۹ بهمن ۱۳۷۰ با انتشار يک بيانيه به خانواده‌های مورد نظر و به اعضای فعال خود به طور مخفيانه اعلام موجوديت نهادی راکردند و در همان روز با پيشنهاد يکی از رفقای فدائی (رفيق شهرام) کميته مرکزی سازمان جوانان نيز تعيين و در يک بيانيه جداگانه ديگر هر ۹ نفر رفيق خود را به عنوان اعضای کادر مرکزی سازمان به خانواده های شهدای فدائی و کليه‌ اعضائی که با سازمان در ارتباط بودند، معرفی و خواستار به رأی گذاشتن از طرف آنان شدند. بسياری از خانواده‌ها و اعضا از انتخاب اين کميته با ارسال پيامها و نامه ها که به صورت کاملاً مخفی و از طريق رابط‌ ها بعمل امدابراز خرسندی و شادمانی کرده و به تشکيلات مخفی مشروعيت سياسی دادند. کميته مرکزی سازمان بعد از آن قوانين و اساسنامه‌ای را ابتدا بين خود اعضای کادر مرکزی و سپس بين اعضای اصلی بوجود آوردند که مهمترين بخش آن عدم اعتماد و عدم ارتباط رفقای کادر مرکزی سازمان با گروهها و سازمانهايی که ازطيف فدائی در خارج از کشور وجود داشته حتی رفقای کادری که قبل از ايجاد سازمان هر کدامشان به نحوی از اهداف سازمان وابسته‌شان دفاع می‌کردند. که در اين مورد هيچ کدام از رفقا آنهم با گرايشهای مختلفی که در بين آنان موجود بود، هيچگونه مخالفتی به ميان نياوردند که همه بر اين باور بودند که ديگر سازمان فعالی از طيف فدائی در داخل کشور وجود ندارد که بتوان به آن اميد داشت يا بخواهند که برای آنان فعاليت سياسی کنند. آن دسته از گروهها و نيرو هايی هم که در خارج از کشور به سر می‌برند نه تنها جز حرفهای بی‌فايده و شعارهای بی‌عمل و فريب دهنده چيز ديگری سر نمی‌دهند که براستی و واقعيتها نشان داد که به هيچ عنوان نمی توان به آنها اعتماد کرد.
در اين مورد بسياری از اعضای سازمان پرسشها و سؤالات فراوانی را نمودند که( رفيق شهرام )يکی از اعضای کادر مرکزی سازمان مخفی شش ماه بعد از اعلام موجوديت در يک مقاله تحت عنوان «اعتماد به کدام سازمان فدائی؟» پاسخ بسياری از پرسشها و سؤالات را داد و درست بعد از آن مقاله بود که بسياری از اعضا و هواداران سازمان مخفی بيشتر به خود و فعاليتهای سياسی و مبارزاتی خود و به نيروی خود تکيه کردن اميدوار شدند. از ديگر موارد مهم در اساسنامه بين اعضای کميته مرکزی شرايط خروج از کشور درصورت هر گونه پيشامد امنيتی که از طرف ماموران ساواک اخوندی بوجود می‌آمد و یاورود اعضای کادر مرکزی از خارج به کشور بود که کليه اين مراحل اولاً جزوی از فعاليتها و امور تشکيلاتی به حساب آمده و ثانياً می‌بايستی کميته مرکزی در اين مورد تصميم نهائی را گرفته و به کمک و ياری اعضای سازمان بشتابد. کوتاهی در اين مورد به عنوان خيانتی نابخشودنی در بين اعضای کميته مرکزی محسوب شد که مستحق محاکمه و به سزای خيانت رسيدن در همان داخل تشکيلات منجر می‌شد. موردی که همه اعضا با جان و دل پای آن را امضا کردند و در اصل با امضا در پای چنين تعهد وجدانی و باطنی و مخصوصا( اخلاق سياسی )بود که رفقا به معنای واقعی به بسياری از خيانتهای سازمانهای فدائی که هم به تشکيلات خود و هم به خلق ستمديده ايران نموده و سپس به خارج از کشور فرار کرده و مبا رزين واقعی را در ميدان مبارزه تنها گذاشته بودند، پی برده و اتحادی صادقانه با همديگر بستند .بطوری که امضای چنين تعهدی نتيجه خود را ۳ سال بعد داد و با اين حادثه رفقای کادر مرکزی سازمان مخفی بيشتر به اين قسمت از تعهد نامه پايبندتر و به آن عمل می‌کردند.
در فروردين ۱۳۷۳ (رفيق شهرام) که در راستای فعاليتهای سازمان مخفی و اهداف آن فعاليت به سزايی انجام می داد و از ابتدای شروع به کار سازمان مخفی همواره در کارهای تشکيلاتی سازمان حضور داشت متأسفانه توسط مامورين ساواک آخوندی در استان مازندران شناسائی می‌شود که اين رفيق با هوشياری و تيزهوشی، خود و هشت تن از اعضای اصلی در کميته مازندران را از خطر دستگيری و گرفتار شدن نجات داده و به هنگام خارج شدن از آن استان به سراغ دو رفيق ديگر دانشجو که در دانشگاه کشاورزی استان مازندران مشغول تحصيل بودند، رفته و جان آنان را نيز نجات می دهد که در اين مورد کميته مرکزی سازمان مخفی بعد از يک هفته اجازه خروج رفقا به خارج از کشور را صادر و توسط اعضای فعال به کشور ترکيه می فرستند. در روز اعلام موجوديت با ابتکار و پيشنهاد رفيق شهرام و رفيق حميد برای آنکه سازمان مخفی از گزند نيروهای فاشيستی مذهبی و مزدوران آدمکش وزارت اطلاعات در امان بوده و اگر در آينده احتمال اينکه ضربه‌ای به سازمان مخفی واردشود دو رفيق با انتخاب با تجربه‌ترين عضو از اعضای اصلی سازمان در مناطق شمال کشور و از شهرهايی چون ساری، بهشهر، ۳ نفر از رفقای جنبش خلق ترکمن صحرا در بندر ترکمن، گرگان، گنبد کاووس که ۲ تن از آنان از بستگان نزديک شهدای فدائی توماج و مختوم بودند،( کميته شمال) را بوجود آوردند که بيشتر وظايف و فعاليتهای درون تشکيلاتی و سازمانی مانند ارتباط با رفقای جوان فدائی، عضو گيری از زبده‌ ترين وباتجربه‌ترين افراد مخصوصاً کسانيکه دوران خدمت سربازی را طی کرده و هنوز از طرف دستگاههای پليسی ـ فاشيستی ملايان مورد تعرض قرار نگرفته بودند و اعتقادی باطنی به اصل نبرد مسلحانه داشتند، ارتباط با خانواده های اعداميان فدائی درشمال کشور و يافتن راههای خروج از کشور در نوارهای مرزی شمال در صورت لزوم و نياز به خارج نمودن اعضای سازمان به هنگام بوجود آمدن مسائل امنيتی ـ پليسی و در صورت ممکن تهيه تجهيزات نظامی و اسلحه برای اعضای اصلی را بر عهده گرفته و به عنوان کميته دوم مرکزی سازمان مخفی به فعاليت پرداخت. کميته شمال تا سال ۱۳۷۳ يعنی تا آن هنگام که رفيق شهرام و رفقای نزديکش از کشور خارج شوند، در طی فعاليت ۳ ساله‌ خود بيش از ۱۵ عضو از اعضای جوان فدائی را به کميته مرکزی وصل داده که همه اين رفقا بر توصيه و تاکيد شديد و دستور کميته شمال به صورت انفرادی و يا بصورت هسته‌های چريکی حداکثر تا دو نفر مشغول فعاليت شده و هستند. کميته شمال در طول مدت فعاليت خود تعداد۴۰ چهل مأمور اطلاعاتی و سربازان غيبی و بدنام امام زمان را با بيوگرافی و تصويربرداری از چهره کريه شان، ۶ شکنجه‌گر حرفه ای در زندانها و ۵۰ پنجاه جاسوس و مزدور و خبرچين دادستانی‌ها و دادگاههای بيدادگاه آخوندی ــ ۵ پنج ساختمان متعلق به مزدوران سرکوبگر که مخفيانه در آنجا فعاليت کرده و به مرکز نيروهای فاشيستی سپاه پاسداران خدمت می‌کردند را با جزئيات کامل تحويل کميته مرکزی سازمان مخفی داد و درست قبل از آنکه کميته شمال طرح نابودی ۲ ساختمان از ساختمانهای مخفی مزدوران و به سزای عمل خود رساندن ۱۰ مامور بدنام اطلاعاتی و ۳ شکنجه‌گر را ريخته و اجرا کنند،( دو تن )از رفقا که قبلاً به صورت غير قانونی به ترکيه سفر کرده بودند، از طرف يکی از مامورين ددمنش که در کشور ترکيه آنان را بطور اتفاقی ديده بود، شناسائی می‌شوند و تحت تعقيب و مراقبت شديد از طرف ساختمان سپاه پاسداران واقع در ميدان خمينی دجال در شهر ساری واقع می شوند و رفقا نیزبلافاصله با مسئولين کميته مازندران تماس گرفته و رفقای مسئول نيز با هوشياری از معرکه در می‌روند . خبراجرای اين عمليات چريکی به عنوان اولين حمله چريکها به مراکز دشمن به حساب می‌آمد که همه اعضای سازمان سالها بود انتظار آن را می‌کشيدند؛ اما از طرفی نيز اجرای طرح مبارزه انفرادی يا هسته های چريکی حد اکثر تا ۲ نفر نيز بسيار مثمر ثمر واقع شد، زيرا در اين حادثه شکست( طرح حمله چريکی )فقط ۸ تن از رفقا شايد لو رفته ولی توانستند خود را نجات دهند اما کميته شمال با عضويت بيش از ۱۵ عضو فعال که همه به صورت انفرادی و يا هسته‌های چريکی فعاليت می‌کردند، پا بر جا ماند. در اصل اين شيوه فعاليت تشکيلاتی تجربه‌ای بود که رفقای جوان فدائی از اشتباهات و بی‌تجربگی‌های سازمانهای سياسی از طيف فدايی بدست آورده بودند که هوادارانشان به صورت گروهی و آشکارا در خيابانها فعاليت يا شعار می‌دادند و مامورين سا واک آخوندی براحتی اکثر آنان را شناسايی می‌کرد.
کميته مرکزی سازمان مخفی بعد از خارج نمودن رفقای عضو کميته شمال به خارج از کشور رفيق ديگری را به مسئوليت کميته شمال انتخاب و به آنجا اعزام کرد. لازم به توضيح هست که شيوه ارتباط با اعضا و يا اعضا با يکی از مسئولين يا عضو کادر مرکزی سازمان نيز باز به ابتکار( رفيق شهرام و رفيق حميد) به صورت يک سری کدهای رمز و شماره‌های مخصوصی انجام می‌شد یعنی تک تک اعضا برای خود يک کد رمز داشتند که در صورت اشتباه ارائه دادن شماره‌ها يا تماس بر قرار نمی‌شد و يا اگر کسی نيز به طريقی ارتباط بر قرار می‌کرد ولی در دادن کد اشتباه می‌کرد گلوله رفيق بر پيشانی طرف شليک می‌شد زيرا معلوم می‌شد که از اعضای سازمان مخفی نمی باشد، وهمچنین ارتباط دو عضويا ملاقات يک عضو اصلی و فعال با يکی از اعضای کميته مرکزی از قبل توسط رابطين سازمان مخفی و کميته مرکزی بر نامه ريزی دقيق می‌شد و اگر در مواقعی يکی از اعضا اطلاع می‌داد که طرف مقابل در دادن کد اصلی طفره رفته و يا اشتباه عنوان می‌کند، بلافاصله ۵ پنج چريک مسلح در محل حاضر می‌شد تا حساب مأمور نفوذی را برسند .
با خروج رفقای کادر و اعضا در کميته شمال به خارج از کشور سازمان عملاً وارد فاز جديدی از مبارزات سياسی و نظامی خود شد و همچنین حوادث ملی چون ربودن روزنامه نگاران و نويسندگان کشور ، آغاز قتل‌های زنجيره‌ای و محفلی و مافيايی توسط وزارت کثيف اطلاعات، حادثه کوی دانشگاه، قتل فروهرها و نويسندگان آزاد انديش، درگيری‌ها و شورش‌ها در بعضی از شهر های ايران چون اسلام شهر، خرم آباد و از همه مهم‌تر اعتصاب شجاعانه کارگران نساجی در بهشهر، همه‌ اعضا سازمان و هوادارانش را به اين نتيجه رساند که ديگر نبايد در مقابل اين همه ظلم و ستم‌های آشکاروعلنی سکوت کرد و می‌بايستی در مقابل همه تهاجم‌های دشمن فاشيستی ايستادگی و مقاومت کرد. شرکت اعضای کميته مرکزی و اعضای فعال سازمان مخفی در مراسم تدفين فروهر ها، شرکت دردرگيريهای خيابانی در حادثه کوی دانشگاه و حتی چند روز بعد از آن واقعه در نقاط مختلف تهران، شرکت دراعتصاب کارگران نساجی بهشهراغازی بر وارد شدن سازمان مخفی به فاز جديد بود. در اعتصاب کارگران در بهشهر کميته شمال علناً همه اعضا و فعالان خود را مسلح کرده و در بين کارگران بدنبال نيروهای فاشيستی ـ مذهبی بودند که در صورت اذيت و آزار کارگران، آنان را به سزای اعمال ددمنشانه خود برسانند. در روز دوم اعتصاب با ارسال نامه‌های تهديد آميز به استاندار مازندران، شهر دار بهشهرووزارت کثيف اطلاعات در تهران عنوان نمودند که در صورت استفاده دولت فاشيستی از نيروهای مسلح و سرکوبگر عليه کارگران اعتصابی سازمان مخفی نيز بيکار ننشسته و عمليات‌های تلافی جويانه را عليه آنان انجام خواهد داد؛ به طوری که استاندار ددمنش مازندران در طی ارسال يک خبر به بيت اربابانش در تهران چنين عنوان نمود که ضد انقلابيون مسلح شده و مرا تهديد به مرگ کرده‌اند اينها گويا جوانانی هستند که خود را:( سازمان مخفی جوانان) می‌نامند و اين نامه را نيز به وزارت کثيف اطلاعات ارسال داشت
و بدين صورت سازمان مخفی جوانان با مراکز فاشيستی ـ مذهبی و ارتجاعی حاکم بر ايران شروع به مبارزه‌ای تمام عيارو کاملاً قهرآميز نمود. دادستان استان مازندران در طی يک نامه به اربابان منحوسش در بيت رهبری چنين نوشت که يک عده به اسم سازمان مخفی جوانان خواب و خوراک و آسايش را از ما کارمندان دادستانی و حتی خانواده‌هايمان نيز گرفته‌اند و مدعی هستند که آن افرادی که به سزای اعمالشان رسيدند ( منظورش چند مأمور اطلاعاتی بود که با قاچاقچيان مواد مخدر در ارتباط بودند و توسط کميته شمال ـ مازندران به سزای اعمال خود رسيده بودند) کار آنان می باشد، تهديد نامه می فرستند و می‌گويند که بزودی نوبت شماست.
کميته شمال با اينگونه فعاليتهای سياسی و نظامی خود دشمن ددمنش را بتنگ می‌آورد و همواره نيز آماده رويارويی و مبارزه‌ای رو در رو با دشمن بوده و هست. در حال حاضر سازمان مخفی با همان ترکيبی که عنوان شد در داخل ايران و رفقای در خارج از کشور نيز با عنوان کميته سازمان در خارج از کشور به فعاليت خود ادامه داده و می‌دهد. باشد که اين سازمان تا پای جان برای بدست آوردن آزادی و برای رهايی خلق ستمديده ايران برزمد و تا نابودی دشمن فاشيستی از پای ننشيند.

با اميد به پيروزی راهمان.
سازمان چریکهای فدائی خلق ایران
(سازمان مخفی )
_______________

بنیانگذاران سازمان مخفی ایران
رفقا:
بیژن- پویان -آروین -توماج- حمید-پژواگ -البرز- -شهرام - شاهین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر