چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران

چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران
چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران

بهمن ۰۵، ۱۳۸۹

رفیق پویان مسئول کمیته شمال-فرمانده ببرهای مازندران


دوران سخت وطاقت فرسائی راطی کردیم



پنج سال قبل وقتی برای اولین بارخواستیم تابه زبانی ساده وگویا،مختصری ازبیوگرافی وشجره نامه سازمان مخفی رادرعرصه ودنیای زیباوشگفت انگیز(اینترنت)چاپ ودرج کنیم باورکنیدکه تعدادهشت نفرازرفقای مسئول درسازمان نه تنهاورودسازمان مخفی به دنیای اینترنت رابی عبث وبیهوده می پنداشتندکه رفیق عزیزوگرامی وهمرزم شجاع ام (بیژن)ومهمترازایشان(رفیق (رئیس دادگاه مخفی)این عملکرداعضای کمیته خارج ازکشور،بویژه زحمات شبانه روزی رفقا:پژواگ،شهرام،البرز،شاهین،ورفیق گرامی ام بهمن راخوشبختانه یاشوربختانه،بی نتیجه وحتی رفیق رئیس دادگاه مخفی،فعالیت تبلیغاتی درشبکه اینترنتی راچیزی عبث وبیهوده وبی نتیجه عنوان،وبعضاًحتی انتقاداتی شدیدالحن ازعملکردرفقای فدائی عضو.ک.خ.ا.ک بدلیل ورودوحضوردرعرصه اینترنت بعمل آورد.



درسال ۲۰۰۸میلادی مهمان رفیق عزیزوگرامی ام البرز،درشهرلوس آنجلس بودیم رفیق البرزداستان واقعی دوحادثه ودورویدادخانوادگی رابرای ماتعریف کردکه درست مصداق برخوردرفیق رئیس دادگاه مخفی بارفقای زحمت کِش اعضای .ک.خ.ا.ک است .
رفیق البرزمی گفت:


...یادمه یکی ازخانواده های فدائی درشهر....مادرفدائی بدون اطلاع همسرش که توده ای متعصبی نیز بودبرای اولین بارخط تلفنی راباکمک وهمیاری چندنفرازفعالان فدائی خلق،دراین شهر،درسال ۱۳۶۷به منزل خودکشید.رفیق توده ای متعصب بعدازاتمام کارهای کشاورزی،عصرآن روزوقتی واردمنزل شدودستگاه تلفن رادیدچه الم شنگه هائی که براه نیانداخت......
این پدرکمونیست وانقلابی واین توده ای متعصب وافراطی باحال وخوش مشرب،بعدازسه ،چهارروزازوصل خط تلفنی،دیگرکسی نمی توانست به گوشی تلفن،دسترسی پیداکند،چراکه این پدرگرامی کمونیست ستمدیده،نه اینکه قبل ازاین باپای پیاده آنهم باپیمودن شایدکیلومترها،جهت یافتن راننده تراکتوربرای شخم زدن زمینهای کشاورزی اش،ویایافتن رفقای توده ای کشاورز،جهت استمدادوکمک درزمینه پاشیدن بذرگندم وجووذرت وشالی ولوبیاوچه وچه وچه وچه.....باپای پیاده،طی طریق می کرد،بایادگرفتن شیوه تماس باتلفن،دیگرهیچکدام ازاعضای خانواده این رفیق توده ای کشاورز،به جراُت می توانم بگویم که تاسه ماه بعد،ازدست زدن به گوشی تلفن،کلاملاًمحروم شدند...


داستان دوم و واقعی ودلنشین رفیق البرزگرامی این بود.


وقتی درشهر....لوله کِشی گازشروع شد،این پدرگرامی ورفیق توده ای متعصب ماوقتی ازکارهای طاقت فرسای کشاورزی به منزل آمدوچهارنفرازکارگران گازکِشی رادرمنزل خوددید،باورکنیدچنان دادوبیدادوهواروفریادی برسرهمسرش(مادرگرامی فدائی)کشید،که تاریخ حزب توده ایران چنین(انتقادی)رادرپیشینه خود،نه دیده بودونه شنیده بود.
زمستان آن سال فرارسید.درزمستان سال ۱۳۶۹شخصاًجهت دیدن فرزندفدائی این خانواده به شهر...رفتم.فرزنداین خانواده گرامی رفیق چریک فدائی خلق .....چنین گفت:..وارداتاق شدی فقط غَشِ سیاسی نکن ... پرسیدم مگه چی شده....گفت:...پدرم راکسی جراُت نداره ازکناربخاری گازی تکون بده مگه اینکه خودش بخواد.....
_______________________

حالا شده داستان رفقای زحمتکش دربخش تبلیغاتی،انتشاراتی سازمان مخفی درعرصه اینترنتی واصراروپافشاری دو(خدای)قَدَرقَددرجنبش پیشتازفدائی خلق،رفقا،بیژن ورفیق رئیس دادگاه مخفی درامرچاپ ونشروانتشاربیانات وگفتارهایشان درسایت اینترنتی سازمان مخفی.
رفقای عزیزوگرامی ام ،لطفاًصبرکنید...دراینجاهمه چیزبراساس قانون(نوبت)و(وقت)انجام می شود،توی صف انتظاربایستید.آیاهیچ فکرمی کردیدکه روزی ودرآینده ای چون امروز،سازمان مخفی،دردنیای اینترنت،اینچنین غوغابپاکند؟
گویافراموش کردیدکه تازمان حال چه دوران سخت وطاقت فرسائی راطی کردیم
رفیق کوچک شما:پویان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر