ادامه ماجرابه روایت محمد بلوری:«میبیند زن خانواده دم حوض نشسته رخت میشورد،همسرش هم در ایوان خوابیده. ذیبرم میداند که ماموران محل مخفی شدنش را یافتهاند.
ابتدا مرد خانواده که مریض بوده رابه داخل میبرد،بعدهرچه مهمات داشته میخواسته
به کمرش ببندد،به زن میگوید چادرش رابه او بدهد.حتی پول چادرزن راهم میدهد.به زن هم میگویدبابچهاش به زیرزمین برودتاوقتی تیراندازی میشود به آنها
آسیبی نرسد
...........................................
تا آن روز به مردم میگفتند اینها خرابکارانی آدمکشاند، اما این گزارش نشان
میداد ذیبرم نه تنها ضد مردم و خرابکار نیست، آنقدر انسان پاکی است که حتی پول
چادر آن زن را هم داده بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر