وابراهیم به شهری رسیدکه مردمانش گوسه فندمیپرستیدند.
پس ابراهیم (ع) فرموند:گوسه فند راکه نبایدپرستید،بایدقربانی نمود.
گوسه فندان شهرخندیدند.اینجوری:بههههع بهههههع
پس ابراهیم (ع) فرموند:گوسه فند راکه نبایدپرستید،بایدقربانی نمود.
گوسه فندان شهرخندیدند.اینجوری:بههههع بهههههع
ابراهیم (ع) ازخواب پرید!روبه اسماعیل کردوگفت:دوباره خواب دیدم
اسماعیل دویدوچاقوراازداخل ظرف شویی برداشت وازپنجره به بیران پرت نمود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر